نوشته شده در تاريخ سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:, توسط sara |

معبودا...!

نمیدانم در کدامین بیراهه زندگی دست تورارها کرده ام!

اما این رامیدانم که اگردلیل شکست های دیروزم را

امروز فهمیده ام به خاطراین است که تودوباره

دست مراگرفته ای...!

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:, توسط sara |

گفتی به احترام دل باران باش باران شدم وبه روی گل باریدم

گفتی که ببوس روی نیلوفرو ازعشق توگونه های اوبوسیدم

گفتی که ستاره شودلی روشن کن من هم برکل ستاره هاتابیدم

گفتی که برای باغ دلی پیچک باش بریاسمن نگاه توپیچیدم

گفتی که برای لحظه ای دریاشو دریاشدم وتورابه ساحل بردم

گفتی که شکوفه کن به فصل پائیزگل دادم وباترنمت روئیدم

گفتی که بیاو از وفایت بگذر ازلهجه ی بی وفائیت رنجیدم

گفتم که بهانه ات برایم کافیست معنای لطیف عشق رافهمیدم.

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:, توسط sara |

سوار بر آغوش باد به دامن لحظه ها سفر میکنم

عشق را میجویم...

یگانه ترین تبسم دریا مگر عاشقی هست که مرا

قبل از بودن بخواهد؟

به دنبالش لحظه ها را ورق زنان به 

لحظه بودن میرسم...

آری خداوند!!!

 

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:, توسط sara |

خدا این جاست میان من و تو میان نگاه شفاف من و تو

خدا دور نیست همین نزدیکی هاست به آسمان نگاه کن

خدا در پرواز خوش دست یک پرنده در لبخند خاکی در تپش قلبی

در قطره اشک طفلی برای داشتن بستنی در جست وجوی مهربانی

در بازی های کودکی در رویای زلال خوابی در نفس خسته یک روستایی

برای داشتن لقمه نانی در ریتم دلنواز آبی درجویباری در وزش باد سرد

زمستانی در بوی غنچه گلی میان باغی در رقص خوشه گندمی

در پائیز دل انگیزی در بوی عطر اتاقی زیر آفتاب تیزی

در قلب عرفانی در نگاه عاشقی ودر اندیشه ای

آری خدا همین جاست.

 

 

 

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.