دِلْـــ تنگے اَمْـــ را با فاصلــہ مے نويسَمْـــ ...
تا شايدْ فاصلــہ اے بينــِ دِلَمْـــ و تنگے بيُفـــتدْ ...
چــہ خيالــــِ خامے ... !
اينْـــ مَدار فاصلــہ مُـــوَربْـــــ اَستْــــ ...
چندے كــہ بگذردْ ... دوباره مے شَودْ :
" تَــــــنْـــــــــگے ِ دِلْــــــــــــــــــــ "
**اگه ۲۴ ساعت حاکم زمین بودی چکار میکردی ؟؟**
حالم از ایستگاهِ بی آر تی
حالم از پمپ بنزین ِ کارتی
حالم از اقتصاد و بی پولی
پرسه با آدمــــــای معمولی
حالم از شعرهای بی مصرف
حالم از ایستادن ِ ته ِ صف
حالم از بوی گندِ سیگار و
بستن ِ سیم ِ چهار ِ گیتار و
حالم ازغـُرغـُرای بابام و
بچه م اونی نشد که می خوام و
حالم از فال گیر و معتاد و
دوُر دوُر ِ سعادت آباد و
مرسدس بنز های ول گرد و
بعدِ مشروب، قرص ِ سر درد و
حالم از عشق های دوزاری
حالم از ... های تکراری
حالم از رنگِ آبی ِ نیسان
از طرفدارهای فارسی وان
از سیاست مدار ِ قد کوتاه
حالم از زندگی به هم می خوره
دلتنگ می شوم
دلتنگتر از همه دلتنگی ها
گوشه ای می نشینم
و حسرت ها را می شمارم
و باختن ها را،
و صدای شکستن ها را...
نمی دانم من
کدام خواهش را نشنیدم
به کدام دلتنگی خندیدم
که این چنین دلتنگم
به خاطر تمام لحظه هایی که تو با من بودی و من فکر می کردم تنها هستم...
به خاطر تمام ثانیه هایی که منتظرم می ماندی و من نمی آمدم مرا ببخش
به خاطر تمام روزهایی که تو برای من بهترین ها را خواستی و من
برای رسیدن به بدترین ها ناامیدت کردم
به خاطر تمام درهایی که کوبیدم و هیچ کدام در خانه ی تو نبود مرا ببخش
به خاطر تمام لحظه هایی که ماهی قلب من خلاف جریان مسیر تو حرکت می کرد
و پرنده ی روح من پرواز نمی کرد و در آسمان رسیدن به تو گم نمی شد
مرا ببخش،به خاطر تمام گله هایم مرا ببخش
چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دیـــد
گـــــوش دادم به حــــــــــــرفت سهرابــــــــــــ
هر روز چشمــان ام را میشویـم بـا اشکـــــــ ها
هر روز وانمود میکنم ، که سر زنده و شاداب ام
این شده است نقاب برای من سهرابــــــــ
کــــــــــجا بودی تــو ، زمـانی که باید میگفتی
چــشــم هــــا را بــایـــد بـست
جـور دیگـــر باید عــاشــــــق شد!
ایـــن اســـــت حـــال و روز مـــن سهرابـــــــ
تنها
احساساتم درد می کند ...
افکارم ورم کرده اند ...
انگار هر روز کسی
چاقویی تیز را تا دسته در من فرو می کند ...
و من سگ جان تر از آنم که بمیرم ...
دلم چینی بند زده ایست ...
که هر روز می شکند و خردتر می شود ...
باشد که پودر شود ...
هر حرکتی که می کنم اشتباه است!
انگار روی شیشه خرده راه می روم...
می خواهم شخصیتم را بشویم! چیزی نمی یابم...
انگار محو شده ام ... !
دلم تنگ است
دلم برای خنده هایم تنگ شده!!!
امروز لبانم به خطی صاف تبدیل شده
اگر بخواهم خنده را به آن بنشانم
باید کنار لب هایم را جر بدهم ...!
خون می ریزد...!
من می ریزم...!
توجه توجه
به نام خدای من بدون تو
پزشکان به تازگی اعلام کردند نشانه های زیادی وجود دارد که نشان میدهد
ابتلا به سندروم قلب شکسته میتواندمنجربه مرگ افراد بشود.
دلشکستگی بسیار دردناک است خواه دراثرشکست عاطفی باشدوخواه در
اثرمرگ یکی ازنزدیکان امابه نظرمی آیداین رویداد خطراتی جدی ترازدردناک بودن
رابه دنبال داشته باشدزیراشواهدزیادی است که نشان میدهداختلالات قلبی که
دراثررویدادهای شدید احساسی به وجودمی آیدمیتواندمنجربه مرگ شود.
(خواهشا وقتی دلی روبه دست میارید.رهاش نکنیدچون امکان داره به یک قاتل تبدیل بشید)
(نظریادتون نره)
سلاااااااااااااااااام
یه سلام نو و بهاری به روی ماهتون
عیدتون مبارک.امیدوارم سالی پرازقشنگی و سربلندی داشته باشین.
دعامیکنم درسال 91
91اتفاق قشنگ براتون بیافته.
اینم عیدی من به شما.
دوستون دارم.
تنها بهــــار …
|
تنها من امامدتهاست دلم تنگ است من اما مدتهاست که انسانم من اما مدتهاست که میفهمم من اما مدتهاست که بودن را نمیفهمم من اما مدتهاست که چشم را تر نکردم من اما مدتهاست در پس این سایه حرفی در زبان دارم من اما مدتهاهست که غمگینم من اما مدتهاست که میمیرم من اما مدتهاست آرامم من اما مدتهاست که هر لحظه میمیرم. |
تنها چه سنگین می شود دنیا
|
تنها پس از لحظه هاي دراز پس از لحظه هاي دراز پس از لحظه هاي دراز پس از لحظه هاي دارز |
به نام خدای من و تو
سلام به دوستای خوبم.خوبین؟خوش میگذره؟
این اولین باره که دارم براتون مینویسم.
دوست دارم ازاین به بعدباهاتون درد دل کنم.بزاریدازاین جا شروع کنم.
تاحالا شده به جایی یرسی که دیگه هیچ کس حرفاتونفهمه؟
خودتم باخودت مشکل داشته باشی؟
حس کنی هیچ آشنایی دروبرت نیست...؟
من تواین وضعیت گیرکردم هرچی سعی میکنم خودمونجات
بدم بدتر میشه که بهترنمیشه.قربون خدابرم که همیشه باهامه
ولی آدم همیشه به یه دوست واقعی تواین دنیاهم نیازداره
تاباهاش حرف بزنه سنگ صبورباشه واسش...
من بااینکه متاهلم ولی باهمسرمم نمیتونم حرف بزنم.
کاش میتونستم بفهمم مشکلم چیه؟چرااینجوری شدم؟
یه عالمه سوال بی جواب دارم.کاش...
اگه بتونین کمکم کنین خیلی خوشحال میشم.
دوستتون دارم.مواظب خوبیاتون باشین.خدانگهدار
اگه بخوای بزرگترین تجربه زندگیت روبهم یادبدی
چی برام مینویسی؟
به نظرشما خدا چه رنگیه؟؟؟
چرا گرفته دلت؟
مثل آنکه تنهایی!
چقدر هم تنها!
خیال میکنم دچار آن رگ پنهان رنگها هستی.
دچاریعنی عاشق!
وفکرکن چه تنهاست
اگرماهی کوچک
دچاردریای بیکران باشد.
چه فکرنازک غمناکی
دچاربایدبود.
هیچ جایی را بافضای کوچک سجاده ام عوض نخواهم کرد.
همه جا رنگ وریاودرویی است واین جاصدق وصفاوپاکی.
همه جا حضورتوست واین جاتلالووجود مهربان تو.
همه جامخلوق توهستندواین جاخودخالق.
این فضای کوچک راباهیچ جاعوض نخواهم کرد.
زیباترین سخنی که شنیدم سکوت دوست داشتنی توبود
زیباترین انتظار زندگیم حسرت دیدار توبود
زیباترین لحظه لحظه ی باتوبودن بود
زیباترین تنهایی ام گریه برای توبود.
چراپیوسته میگویی دل شیدا نمیبینم؟
چراپیوسته میگویی قدرعنا نمیبینم؟
چرا با آیه های یاس خود دائم پریشانی؟
وگویی ازپس امروز خودفردا نمیبینم
چرا بااین همه دریا فقط ازقطره میگویی؟
تلنگرمیزنی برخود که من دریا نمیبینم
چرابا این همه عاشق توازمعشوق بیزاری؟
ومجنون وار میگویی که من لیلا نمیبینم
همه زیباوشیدایند دراین عالم که میبینی
عوض کن رنگ چشمانت نگوزیبانمیبینم
یاد دارم یه غروب سرد سرد
میگذشت از کوچه ی ما دوره گرد
دوره گردم کهنه قالی می خرم
دسته دوم جنس عالی میخرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
اگه داری کوزه خالی میخرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید بغضش شکست
گفت سال نو است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوش مارا برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
ناگهان خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت آقا سفره خالی می خرید؟
من و خداوند هر روزصبح فراموش می کنیم :
او
خطا های من را
من
لطف او را!!!
وحشت از عشق که نه!
ترس من فاصله هاست!
وحشت از غصه که نه!
ترس من خاتمه هاست!
ترس بیهوده ندارم
صحبت از خاطره هاست
صحبت از کشتن نا خواسته ی عاطفه هاست !
کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ماست!
گله از دست کسی نیست
مقصر دل دیوانه ماست
مهرباني را در دستان كودكي ديدم
كه مي خواست
با آبنباتش
آب شور دريا را شيرين كند...
پروردگارا...! ذهنم پریشان است و قلبم بی قرار و افکارم شوریده و درمانده! پس رشته زندگی ام را به دستهای امن تو می سپارم تا آرامش حکمفرما شود. آمین
مطمئن باش وبرو...ظربه ات کاری بود...
دل من سخت شکست...وچه زشت... وچه زشت به من وسادگیم خندیدی...به من وعشق پاکی که پرازیادتوبود ویک قلب لطیف...که خیالم میگفت...تاابدملا توبود وحالا...فقط توبرو...بروتاراحت تر تکه های دل خودراسرهم بندزنم
سکوت ما بهم پیوست و ما (ما) شدیم تنهایی ما تا دشت طلا در من کشید آفتاب از چهره ی ما ترسید دریافتیم و خنده زدیم نهفتیم و سوختیم هرچه بهم تر, تنهاتر از ستیغ جدا شدیم من به خاک آمدم و بنده شدم تو بالارفتی و خدا شدی
بهانه هایت برای رفتن چه بچه گانه بود
چه بی قرار بودی که زودتربروی
ازدلی که روزی بی اجازه واردش شده بودی
رفتنت راپذیرفتم باهمه ی بهانه های ریزودرشت
هیچ گاه نخواستم برگردی
چون غروب روزی که ترکم کردی روی درختی خواندم
برگ ازدرخت خسته میشه
پائیزبهانه است.
نزدیک تو می آیم
بوی بیابان می شنوم
به تو میرسم تنها می شوم کنارتو تنهاتر شده ام از تو تا اوج تو زندگی من گسترده است از من تا من تو گسترده ای با تو برخوردم به راز پرستش پیوستم از تو به راه افتادم به جلوه ی رنج رسیدم وبااین همه ای شگرف و با این همه ای شفاف من را راهی از تو بدر نیست زمین باران راصدا میزند ومن تورا...